ناتوی خاورمیانه علیه ایران ایده‌ای که مُرده زاده شد

سامان سفالگر: مدت زمانِ زیادی از سفر اخیر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به منطقه خاورمیانه (به طور خاص اراضی اشغالی، کرانه باختری و عربستان سعودی) نمی‌گذرد با این حال همچنان، تفاسیر و تحلیل‌های مختلفی در مورد ابعاد گوناگون این سفر ارائه می‌شود. در این راستا، شمار قابل توجهی از تحلیلگران به بررسی این موضوع […]

سامان سفالگر: مدت زمانِ زیادی از سفر اخیر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا به منطقه خاورمیانه (به طور خاص اراضی اشغالی، کرانه باختری و عربستان سعودی) نمی‌گذرد با این حال همچنان، تفاسیر و تحلیل‌های مختلفی در مورد ابعاد گوناگون این سفر ارائه می‌شود. در این راستا، شمار قابل توجهی از تحلیلگران به بررسی این موضوع می‌پردازند که تا چه اندازه دستورکارهای سفر بایدن با محوریت رویه‌های ضدایرانی، رنگ واقعیت به خود گرفته‌اند و یا حداقل، به پیش برده شده‌اند.

در این میان به طور خاص به یکی از موضوعات مهمِ مورد تاکید بایدن در جریان سفرش به خاورمیانه که البته با حمایت جدی صهیونیست‌ها نیز همراه بوده یعنی ایجاد ناتوی خاورمیانه و یا ائتلاف عربی-اسرائیلی با هدف تقابل با ایران پرداخته می‌شود. طرح و برنامه‌ای که قبل از انجام گرفتنِ سفر منطقه‌ای بایدن، به طور خاص صهیونیست‌ها امید فراوانی جهت محقق شدن آن و متعاقباً منزوی شدن کشورمان و البته تقویت موضع منطقه‌ای و بین المللی خود داشتند.

با این حال، پس از سفر بایدن به منطقه، تا حد زیادی این امیدها بر باد رفت و مشخص شد که پیشبرد طرح‌های اینچنینی از جانب محور اسرائیل و آمریکا، با موانع و چالش‌های بیشماری رو به رو است و اساساً تحقق آن‌ها به سادگی صورت نخواهد گرفت. در این راستا، به طور ویژه می‌توان سه دلیل اساسی و بنیادین را در پاسخ به این سؤال که چرا طرح ناتوی خاورمیانه یا ائتلاف عربی-اسرائیلی با شکست رو به رو شده، ارائه کرد.

۱ – اعراب و بی اعتمادی به آمریکا و رژیم صهیونیستی

یکی از دلایل اولیه به شکست انجامیدنِ تلاش‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی جهت پیشبرد دستورکار ایجاد ناتوی خاورمیانه، بی اعتمادی شدید کشورهای عربی نسبت به مخصوصاً آمریکا بوده است. در واقع، اعراب به طور خاص در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ به خوبی به این نکته رسیده‌اند که در شرایطی که کاخ سفید به دنبال به اوج رساندن تنش‌ها با تهران است، این کشورهای عربی خواهند بود که قربانی جاه طلبی‌های واشینگتن خواهند بود و اساساً آمریکا به کشورهای عربی در رقابت‌هایش با ایران، به مثابه گوشت دمِ توپ می‌نگرد.

از این رو، آن‌ها با درک موقعیت راهبردی و قدرت منطقه‌ای ایران، گام‌های واقع بینانه ای را برداشته‌اند و خواستار عادی سازی روابط با تهران هستند. در این راستا شاهد بودیم که در همان ابتدای سفر منطقه‌ای بایدن، دولت امارات از عزم خود جهت فعال سازی مجدد سفارتخانه‌اش در تهران و اعزام سفیر به این کشور خبر داد و البته اردن و مصر نیز در موضع گیری‌های جداگانه‌ای اعلام کردند که کاملاً به دنبال گسترش روابط خود با ایران هستند و این کشور را به مثابه تهدیدی علیه امنیت ملی خود در نظر نمی‌گیرند. در این راستا، اعراب عملاً این پیام را به دولت آمریکا و رزیم صهیونیستی رساندند که بنا ندارند به خاطرِ جاه طلبی‌های آن‌ها، بهایی سنگین را به واسطه بازی در زمین تحرکاتِ ضدایرانی بپردازند.

۲ – مُرده زاده شدنِ طرح ناتوی خاورمیانه

یکی دیگر از دلایل شکست آمریکا و رژیم صهیونیستی در پیشبرد طرح ناتوی خاورمیانه این بود که اساساً اعضایی که واشینگتن برای یکچنین اتحادی در نظر گرفته است، تا حد زیادی از حیث جهان‌بینی، در چهارچوب‌های فکری نامتقارنی قرار دارند. در این راستا، مثلاً کشورهایی نظیر قطر و عمان و عراق و سوریه و حتی لبنان با ایران روابط حسنه‌ای دارند و بازیگرانی نظیر عربستان سعودی و امارات متحده عربی نیز در حال انجام رایزنی‌ها و مذاکرات تنش زدایی با تهران هستند.

از این رو، اگر قرار باشد طرح ناتوی خاورمیانه با حضور کشورهای عربی، اسرائیل و با مهندسی آمریکا، جنبه عملیاتی به خود بگیرد، این بدان معناست که اساساً کشورهای منطقه باید وارد سازوکاری علیه ایران شوند که با تلاش‌های جاری و فعلی آن‌ها در تنش زدایی و بهبود روابط با ایران در تضاد است. از این رو، ابتکارات آمریکا و رژیم صهیونیستی در مورد ارائه طرح ناتوی خاورمیانه به کشورهای مطنقه در واقع شبیه به جنینی بوده که از همان ابتدا مُرده زاده شده است.

۳ – اتخاذ عملگرایی از سوی کشورهای عربی

در نهایت باید گفت دلیل دیگری که موجب شده تا طرح ناتوی خاورمیانه از شانس چندانی جهت موفقیت در منطقه برخوردار نباشد این است که اساساً کشورهای عربی با اتحاذ نوعی عملگرایی، مناسباتشان را با آمریکا و رژیم صهیونیستی تنظیم می‌کنند. در این چهارچوب، آن‌ها نَه به واسطه دستوراتی که از واشینگتن یا تل آویو می‌رسد، بلکه بر اساس منافع خود دستورکارهایی نظیر عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفته‌اند و اساساً وقتی از این منظر به ماجرا بنگریم، این اقدام آن‌ها (عادی سازی روابط با رژیم اسرائیل) لزوماً به معنای دشمنی با تهران نیست.

در واقع این رویکردِ اعراب نمودی عینی از اتخاذِ سیاست‌های هیبریدی است که در شرایط فعلی در منطقه خاورمیانه حاکم شده و در قالب آن بازیگران مختلف متناسب با منافعشان، وارد اتحادها و ائتلاف‌هایی ولو به صورت موقت می‌شوند. از این منظر، اعراب به هیچ عنوان در شرایط کنونی، درگیری با ایران را که نَه آن‌ها را تهدید کرده و نَه حامل خطری برای آن‌ها است، ضروری نمی‌بینند و قصد ندارند در زمینی بازی کنند که مهره‌های آن را طرف‌های آمریکایی و اسرائیلی می‌چینند.